علیرضا با گلدانی در دست وارد کلاس می‌شود.
ـ سلام آقا، صبح بخیر !
ـ سلام علیرضا؛ خوبی؟ چه گلدان قشنگی!
ـ این گلدان را سال قبل به من هدیه دادند و الآن احساس می‌کنم مریض شده‌است؛ ببینید.
( و اشاره می‌کند به چند برگ آن که سیاه شده‌است.)
ـ آقا من این بیچاره را آوردم به آی سی یو کلاس تا حالش خوب شود!
با خنده می‌گویم : « آی سی یو ؟ »
علیرضا خیلی جدّی می‌گوید: « منظورم همین پاسیو و نورگیر کلاسه »
و گلدان را با اعتماد و خیال راحت در گلخانه‌ی کوچک کلاس می‌گذارد و به سمت حیاط مدرسه می‌دود.در کنار اتاق کار بچّه‌ها، یک نورگیر داریم.
اینجا محلّ نگهداری و مراقبت و رشد گیاهان بود.