تازه به مدرسه ی ما اومده بود و حسّ غریبی داشت.
به سختی با بچّه‌های کلاس ارتباط برقرار می‌کرد.
حسام پسر تو داری بود.
بعضی‌ها فکر می‌کردن شاید نتونه از عهده‌ی مسئولیت‌های کلاس بربیاد.
امّا در حدّ توان خودش پیش می‌رفت و این برای همه‌ی ما، مهم و با ارزش بود.
همه‌ی کلاس قول داده بودیم، کنار هم باشیم.
این فضای کلاس، در تمام فعالیت‌های حسام، حتّی در خطّ او هم تاثیر گذاشته‌ بود.
او سعی می‌کرد برای من زیبا بنویسد و پیشرفت خطش عالی بود.