احساسات من ( سروش ناجی ) از قلم آقای بابا برای کلاس دوست داشتنی
از آن روزی که نرم و شاد و خندان نهادم پای خود را در دبستان
گذشته ست ، چهار سال و نه ، ماهی در آن غمگین هم بودم ، گاهی
لباسهامان بشد یک شکل و یک رنگ و من گشتم از این نظم عجیب ، منگ
کلاس ها هم ، همه یکدست و بی روح نبود هیچ درب مهری ، باز و مفتوح
* * *
گذشت سه سال و من گفتم : خدایا ندارد مشکل ما ، چاره آیا ؟ !
چرا باید به فکر بیست باشم نمی خواهم ! کمک کن نیست باشم !
که ناگه چشم من افتاد یه هویی به یک درب عجیب ، درب کشویی !
کمی از لای در را ، وا نمودم خودم را تا به گردن ، جا نمودم
* * *
عجب جایی ، عجب رنگی ، چه بویی ! تو گویی در کنار باغ و جویی !
به هر گوشه بدیدم فکر تازه که با عشق و محبّت چاره سازه
کشیدم حسرت و کردم صبوری و طی شد ، چهار سالی ، زور زوری !
که تا در این بهشت جاودانی نمودم راه خود ، ای یار جانی
* * *
در این جا هر چه بود ، مهر و وفا بود کنار درس خواندن ، نکته ها بود
حضور همدلی ها بود و خنده نمودم کینه ها را خوب رنده !
اگر هم از کسی رنجور بودم به زحمت ساعتی را دور بودم
چه مدت ها که با « احسان » و « حیدر» بماندم منتظر در پشت دفتر
* * *
اس ام اس های زیبای « هنرمند » چه آسان گریه را می کرد لبخند
از آن فتح دهولی ، مرد تاریخ که می زد با سبیل هایش به من سیخ
و از « سید علی » این یار دیرین که حتی قهرهایش بود شیرین
و از پای شکسته ی « مهذب » که بود در اوج دانش بس مؤدّب
« بمانی » که پس از هر امتحانی بگفت ترکید مخم ای کاش بدانی
و از نقّاشی های ناز « صدری » که بودند گوشه ای از راز صدری
« کمالی » « جعفری » « ایمن شهیدی » « معین » خان و « غلامی » و « حمیدی »
و از « صالح نیا » « بیژن» « سعیدی » که دادند از محبت ها نویدی
« علوی » با دو چشمان نجیبش و « مهدی یار» و هجران غریبش
و از « مشرف » و « اسلامی » و « شاپور» « توحیدی » هم صدای « اسماعیل پور»
و « اصغرزاده » « نیک ذات » و « مجرد » و شوخی های زیبای مجرد
کتک های فراوانی که « طوسی » و من هی میزدیم بعدش روبوسی
* * *
از این مجموعه ی زیبا خدایا چگونه دور مانم ، یا خدایا
آهای درب کشویی یاریم کن نگاهی تو ، به اشک و زاریم کن
تو که راه نجاتم ، یاد دادی به لبهام قدرت فریاد دادی
تو که با صبر و مهر و همزبانی همه اسرار خوبی ها ، بدانی
کمک کن تا که دربی چون تو باشم کمک کن تا ز تاریکی رها شم
کمک کن تا به گوش ریز مغزان بخوانم نغمه های ناب باران
کمک کن تا کلاسی چون تو زیبا بسازم روزی از عمرم به دنیا
سال 88/89 ـ « سروش و آقای بابا »